تجربه ما ایرانیان در انتخاب بین بد و بدتر نزدیکی و قرابت عجیبی با انگیزههای موجود برای رای دادن به پوپولیستها دارد. رابطه بین استیصال شهروندان و رای دادن به پوپولیستها چند وجهی است و تحت تأثیر عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
با مرور ریشههای رای دادن به پوپولیستها، به درک دقیقتری از دلایل انتخاب بین بد و بدتر میرسیم. آنچه آزمودهایم و میدانیم کارساز نبوده است.
عوامل اقتصادی
مشکلات اقتصادی: رکود اقتصادی، بیکاری و بیثباتی مالی میتواند منجر به ناامیدی گسترده شود. زمانی که دولت مستقر نتواند بهطور موثر به این مسائل رسیدگی کند، شهروندان ممکن است به رهبران پوپولیستی روی بیاورند که نوید تغییرات بنیادی و راهحلهای سریع میدهند. حتی رای دادن به کسانی که وعده بازگشت به شرایط اقتصادی ۱۰ سال قبل را میدهند نیز میتواند بهعنوان راهحل مطرح شود.
نابرابری درآمد: افزایش نابرابری در درآمد و ثروت میتواند باعث ایجاد احساس بیعدالتی و بیگانگی در بین مردم شود. کاندیداها از این احساسات سوءاستفاده میکنند و نشان میدهند که این تبعیض و شکاف طبقاتی محصول همین چهار یا هشت سال گذشته بوده است. این در حالی است که تغییرات اقتصادی محصول کوتاهمدت نیست و از آن مهمتر، در حکومتهای توتالیتر تصمیمگیری درباره شرایط اقتصادی، تصمیمگیری کلان محسوب میشود که در قدرت نهاد انتخابی نیست و رهبر حکومت تصمیمگیرنده است.
خطای انتساب: پوپولیستها ممکن است مشکلات پیچیده را با نسبت دادن آنها به علل قربانی که به راحتی قابل شناسایی هستند (بهعنوان مثال، مقصر دانستن مشکلات اقتصادی به گردن مهاجران یا رقابت خارجی) ساده کنند. این امر درک و پذیرش توضیحات آنها را برای شهروندان ناامید آسانتر میکند.
عوامل اجتماعی
واکنش فرهنگی: انتخاب در چارچوب بد و بدتر همچنین میتواند ناشی از تهدیدات درک شده توسط شهروندان باشد. تهدیداتی که برای هویت و ارزشهای فرهنگی خود احساس میکنند. تغییرات سریع اجتماعی، مانند افزایش مهاجرت یا تغییر در هنجارهای اجتماعی، ممکن است برخی از شهروندان را به حمایت از کسانی سوق دهد که از بازگشت به ارزشهای سنتی و هویت ملی قویتر دفاع میکنند. چنانکه در سخنرانیهای کاندیداها در این روزها مساله حجاب اجباری و تعداد مهاجران افغانستانی از کلیدواژههای کاندیداها بوده است.
کاهش اعتماد: کاهش اعتماد به نهادهای سنتی، مانند رسانهها، قوه قضائیه و احزاب سیاسی، میتواند شهروندان را به سمت پوپولیستهایی سوق دهد که خود را بهعنوان افراد خارجی در حال مبارزه با نخبگان فاسد قرار میدهند. تجربه احمدینژاد در سپهر سیاسی ایران چنین آبشخوری داشت و بعدها هم اصرار و تاکید بر سادهزیستی کاندیداها، اصرار بر فاصله داشتن با سپاه و ... از نمونههای دیگر چنین کاندیداهایی است.
بازگرداندن نظم: میل به کنترل ارتباط نزدیکی با میل به نظم و پیشبینیپذیری دارد. پوپولیستها اغلب قول میدهند که نظم را از طریق رهبری قوی و اقدام قاطع بازگردانند و برای کسانی که احساس میکنند سیستم فعلی هرجومرج یا خارج از کنترل است، جذابیت دارند.
آینده روشن: علیرغم تصویری که اغلب منفی از وضعیت فعلی دارند، پوپولیستها معمولا در صورت اجرای سیاستهایشان، چشماندازی خوشبینانه از آینده ارائه میدهند. این چشمانداز امیدی را برای کسانی که ناامید هستند فراهم میکند و نشان میدهد که آیندهای بهتر ممکن و در دسترس است.
عوامل سیاسی
ناکارآمدی تثبیتشده: زمانی که احزاب و رهبران سیاسی تثبیتشده بهعنوان ناکارآمد یا جدا از نیازهای مردم عادی تلقی میشوند، پوپولیستها میتوانند با نشان دادن خود بهعنوان پاسخگوتر و افرادی در ارتباط با شهروندان عادی، حمایت به دست آورند.
نخبهستیزی: پوپولیستها اغلب بر روی یک پلتفرم ضد نخبگان کارزار میکنند و قول میدهند ساختارهای قدرت موجود را که علیه افراد عادی جامعه است، از بین ببرند. این پیام میتواند به شدت برای کسانی که احساس میکنند به حاشیه رانده شده یا از حق رأی محروم هستند، تشویقکننده باشد.
راهحلهای ساده: در مواقع اضطراب، مردم ممکن است راهحلهای روشن و صریح را به بحثهای پیچیده سیاست ترجیح دهند. پوپولیستها اغلب راهحلهای ساده و قاطعی ارائه میدهند که میتواند جذابتر از رویکردهای ظریف پیشنهاد شده توسط سایر سیاستمداران باشد.
عوامل روانشناسی
زیستن در بحران: در مواقع بحران یا عدم اطمینان، مانند دوران رکود اقتصادی، همهگیری، یا بیثباتی سیاسی، ترس و اضطراب شهروندان نسبت به پیامهای پوپولیستی که راهحلهای قاطعانه ارائه میدهند، بیشتر پذیرا میشوند.
از دست دادن عاملیت: ناامیدی میتواند منجر به تمایل فرد برای کنترل بیشتر بر زندگی و محیط شود. شهروندانی که به دلیل بی ثبات در کشور، توانایی تغییر و کنترل زندگی خود را ندارند به کسانی رای میدهند که قول میدهند همه چیز را کنترل کنند، چه از طریق حاکمیت ملی، چه از طریق کنترلهای سختتر مهاجرت و ...
ارتباط عاطفی: پوپولیستها در ایجاد جذابیتهای احساسی که با تجربیات و احساسات مردم طنینانداز میشود، مهارت دارند. آنها اغلب از لفاظیهایی استفاده میکنند که احساسات قوی مانند خشم، غرور یا دلتنگی را برمیانگیزد تا ارتباط قوی با مخاطبان خود ایجاد کنند. پوپولیستها با ساختن روایتهای متقاعدکنندهای که مسائل پیچیده را در داستان خوبی در مقابل شر سادهسازی میکنند، میتوانند شهروندان را در سطح احساسی درگیر کنند و پیام آنها را تاثیرگذارتر و بهیادماندنیتر کنند.
نتیجهگیری
رابطه بین استیصال شهروندان و رأی دادن به پوپولیستها پیچیده است و توسط ترکیبی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و روانی هدایت میشود. ترس، اضطراب، میل به کنترل، ناامیدی، شکاف اقتصادی و ... همگی با یکدیگر تعامل دارند تا شهروندان را مجاب کنند بین بد و بدتر انتخاب کنند. اما نباید فراموش کرد: «آزموده را آزمودن خطاست»